پایان 31 ماهگی + پارگی پیشانی + عید فطر و سفر مامان جون بابا جون
سلام دردونه مامان ... پسرم دقیقا همان روز که پست قبل را آپدیت کردم ( 7 تیرماه )؛ وقتی شما منزل عمه آمنه بودی و من از اداره به به دنبالت آمدم برای استقبال از من به سمتم دویدی و متاسفانه جلوی پای من ؛ پایت لغزید و به گوشه تیز درب آهنی خورد. الهی من بمیرم ای کاش که این صحنه را نمی دیدم . خیلی دردناک بود . من که حالم بد شده بود و توانایی هیچ کاری نداشتم. خون از سر و صورتت جاری شده بود و عمه آمنه تو را بغل و سعی در بند آمدن خون پیشانی ات می کرد. بالاخره با بابا ابتدا به درمانگاه و سپس به بیمارستان رفتیم . بیمارستان خیلی شلوغ بود و ساعت 23 به منزل رسیدیم و همان موقع افطار کردیم. پیشانی ات، 5 بخیه...
نویسنده :
مامان مریم
0:04